"مهرداد اسکویی" یک حرفه ای تمام عیار است. جوان فعال و پرانرژی بندر انزلی، که از سال 67 تاکنون پرکار و بیحاشیه تنها به هدفش اندیشیده و توانسته با عبور از سد موانع و مشکلات خود را به عنوان مستندسازی شاخص در عرصهی جهانی مطرح کند. موفقیتهای آخرین اثر اسکویی، روزهای بی تقویم فرصت مناسبی بود تا پای گپ و گفتی با او بنشینیم. توجه به رفتار حرفهای او به عنوان مستندسازی شاخص و موفق میتواند الگوی مناسبی برای جوانترها محسوب شود.
با این که چهرهی شناخته شدهای هستید، اما اجازه دهید با یک سوال کلیشهای شروع کنیم تا خوانندگان بیشتر با شما و فعالیتهایتان آشنا شوند ؟ من متولد 21 شهریور 1348 تهرانم. فعالیت های هنریام را از کودکی با بازیگری تئاتر آغاز کردم، که تا سال 1371 ادامه داشت. نوجوان بودم که در کانون فیلم بندرانزلی با دیدن فیلمهایی از کیانوش عیاری، امیر نادری، عباس کیارستمی، بهرام بیضایی و ... که غالباً رویکرد مستندگونهای داشتند به فیلمسازی علاقهمند شدم. فیلمهایی چون آن سوی آتش، ساز دهنی، انتظار، مسافر، سفر، همشهری و خانهی دوست کجاست؟. سال 1367 اولین فیلم کوتاهم را به نام تولدی دیگر در بندر انزلی ساختم. پس از آن به سربازی رفتم اما در آنجا هم بیکار نماندم و فیلم کوتاه در تاریخ او را ساختم. چون مدام از سربازخانه به خاطر ساخت این فیلم فرار میکردم به شدت تنبیه شدم و به خرمشهر فرستاده شدم، اما از این فیلم در هشتمین جشنوارهی انجمن سینمای جوان استقبال خوبی شد و تعدادی جایزه گرفت. پس از آن وارد دانشکدهی سینما- تئاتر شدم و تصمیم گرفتم خیلی جدی و پیگیر، فیلمسازی را ادامه دهم. از همان زمان به شدت به موضوع انسان و مسائل پیرامونش، خصوصا موضوعات اجتماعی علاقهمند شدم. پس از پایان دانشکده و ساخت تعدادی فیلم کوتاه داستانی برای انجمن سینمای جوان، در سال 1378 تصمیم گرفتم با ساخت فیلم خانه مادریام مرداب به طور جدی وارد عرصهی مستندسازی شوم. پس از این فیلم کلیه مطالعات و فعالیتهایم را برروی سینمای مستند متمرکز کردم که از این بابت خوشحال هستم و به رفتار حرفهایام علاقهمندم. طی این سالها مستندهای مختلفی ساختم، از جمله روژگیران (با همکاری ابراهیم سعیدی)، بیوه مرد، رو به جایی دور، مریم جزیره هنگام، از پس برقع، دماغ به سبک ایرانی و روزهای بی تقویم و نیز 2 قسمت از مجموعهی 4 قسمتیِ ایران من یاA Taste Of Iran که برای شبکهی BBC WORLD NEWS تحقیق و کارگردانی کردم، که با حدود 2 میلیارد نفر تماشاگر جهانی برای هر قسمت استقبال خوبی از این مجموعه شد. چه طور شد که با وجود تجربیاتی که در زمینهی بازیگری تئاتر، عکاسی و فیلم کوتاه داستانی داشتید به سینمای مستند گرایش پیدا کردید؟ با آغاز دانشکده با این که پیشنهادهای خوبی برای بازیگری داشتم و کارگردانهای حرفهای تئاتر و تلویزیون و سینما به سراغم آمده بودند بازیگری را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم پشت دوربین بروم. دانشکده یک دوربین عکاسی یاشیکا به ما داد و من به سراغ عکاسی رفتم. عکاسی مستند اجتماعی میکردم و این انگیزهای بود برای این که مدام به نقاط مختلف کشور بروم، تا جایی که انگار پاهایم در کنترل خودم نبود. هر پنجشنبه که تعطیل میشدم به ترمینال میرفتم و میپرسیدم برای کجا بلیط دارید؟ به هرکجا که بلیط پیدا میکردم میرفتم و عکاسی میکردم. این برای من که جوان کم سن و سالی بودم تجربهی بزرگی بود که با اقوام و فرهنگهای مختلف آشنا شوم. نحوهی برخورد من با شخصیتهای مختلف در همین سفرها شکل گرفت تا بیاموزم چهطور با آنها زندگی کنم، به آنها نزدیک شوم، اعتمادشان را جلب کنم و پای درددلشان بنشینم. در حین همین سفرها بود که نطفهی مستندسازی در ذهنم کاشته شد. در آغاز راه چه مشکلاتی داشتید؟ مشکلات زیاد بود. به عنوان مثال تازه ازدواج کرده بودم و وضع مالی خوبی نداشتم. شبها با پدر خانمم نصرت کریمی می نشستیم و ایشان برایم از تجربیاتشان میگفتند. یک شب گفتم که میخواهم دربارهی عروسی ترکمنها فیلمی بسازم و شروع کردم به توضیح تحقیقاتی که کرده بودم. ایشان گفتند:" همهی اینها خیلی خوباند، اما تو که پولی نداری". دیدم که مشکل بزرگیست. به سراغ یکی از دوستانم، رضا یزدانی، رفتم و قرار شد کار را به صورت مشترک بسازیم. تعدادی فیلم دست دوم یوماتیک پیدا کردیم، با یک مینی بوس به ترکمن صحرا رفتیم و با مشکلات فراوان تصویربرداری را شروع کردیم، تا جایی که مثلا از نیزار نی بریدیم و به جای بوم صدا استفاده کردیم. هر جا ترکمنها میخوابیدند، میخوابیدیم و هرچه آنها میخوردند میخوردیم. خلاصه با هر مشکلی که بود کار را تدوین کردیم. یک فیلم 15 دقیقهای داشتیم و کلی بدهی! به سراغ آقای محمد آفریده که آن زمان در تلویزیون بود رفتم و فیلم را نشانش دادم. پرسید چه قدر خرج کردی؟ و من بدون این که به سودی فکر کنم، عین مبلغی را که خرج کرده بودیم گفتم. با همان مبلغ قرارداد بسته شد و ایشان فیلم را برای دوبار پخش از تلویزیون خرید و ما توانستیم بدهیهایمان را بپردازیم ... برای پیشرفت بیشتر از هرچیز کار و تلاش مهم است. من برای دستیابی به موفقیت به داشتن نبوغ و استعداد صرف معتقد نیستم و عقیده دارم پشتکار مهمترین عامل موفقیت است. این موضوع را در کارگاههای آموزشی مختلف نیز به دوستانم گوشزد کردهام. خصوصا در شرایط فعلی که وجود دوربینهای دیجیتال، انجمنهای صنفی مختلف، ماهواره، نشریات، اینترنت و ... کار را بسیار آسان کرده است و تعامل خوبی بین جوانان و پیشکسوتها به وجود آمده. شرایطی که متاسفانه برای نسل ما فراهم نبود. در شرایط فعلی سینمای ما، مستقل بودن کار سادهای نیست و شما جزو معدود مستندسازهایی هستید که میتوان مستقل نامیدتان. چه طور به این استقلال رسیدید؟ اتفاقی که روی مستقل شدن من، به شکلی که امروز کار میکنم، تاثیر گذاشت ساخت مستند از پس برقع بود. حین ساخت این فیلم سخت با مشکل مالی مواجه شدم. به هر شکلی که بود فیلم را تمام کردم، به این اُمید که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی آن را قبول کند، اما آنها فیلم را نخواستند! آن جا بود که تصمیم گرفتم خودم به طور مستقل به عنوان تهیه کننده سرنوشت فیلم را به دست بگیرم. خانم کتایون شهابی پخش بینالمللی فیلم را بر عهده گرفتند و خوشبختانه این فیلم توانست آن سال بالاترین تعداد جوایز و حضور ملی و بین المللی را به دست آورد. این موضوع باعث شد مسیری را طراحی کنم تا بتوانم به عنوان یک مستندساز مستقل فیلمی را تولید کنم که در چرخهی اقتصادی به بازگشت سرمایه برسد. این امکان برایم به وجود آمد که بتوانم با موضوعاتی که سخت دوستشان دارم درگیر شوم و با طراحی مسیری مشخص طی یک یا دو سال روی آنها کار کنم؛ به طوری که مخاطب متوجه تغییر زمان در فیلم شود، در صورتی که تهیه کنندهها معمولا محدودیت در زمان تولید ایجاد میکنند. به پخش بین المللی فیلمهایتان اشاره کردید، با توجه به تجربیاتی که در این زمینه دارید فکر میکنید برای تلویزیونها و جشنوارههای خارجی چه مواردی از لحاظ فنی و کیفی حائز اهمیت است؟ از لحاظ تصویری و کیفی فیلم باید واجد شاخصه هایی باشد که همگام با پیشرفت تکنولوژی روز تغییر میکند و به پخشکنندهها و تهیهکنندهها اعلام میشود. در کنار شاخصههای محتوایی و ساختاری توجه به مسائلی مانند ساخت موسیقی، صداگذاری حرفهای، کیفیت رنگ، نور، تصویر و دیگر نکات فنی بسیار حائز اهمیت است. شما تاکنون در برگزاری کارگاههای آموزشی متعددی حضور داشتهاید. تجربهی برگزاری این کارگاهها را چهطور ارزیابی میکنید؟ تجربههای مختلفی در این زمینه داشتهام. در کارگاه آموزشی ما باید از مرحلهی طراحی ایده شروع کنیم که اصلا ایدهی فیلم مستند چیست؟ چگونه به وجود میآید و چه تفاوتی با موضوع دارد؟ تا به آخرین مراحل تولید برسیم. در اولین مرحله باید مواردی چون ایده، هر آنچه بر اساس تحقیقات قرار است در فیلم دیده شود و همچنین ساختار روی کاغذ نوشته شود. در این شرایط ما میدانیم قرار است فیلمساز چه مسیری را طی کند و میتوانیم دربارهی آن بحث کنیم. نکتهی مهم این است که کارگاه آموزشی باید به تولید فیلم منجر شود وگر نه آموزش صرف است. من با این نظر که میگویند کارگاههای آموزشی به دنبال یکسان سازی هستند مخالفم. ما در این کارگاهها استاد و شاگرد نداریم. ما یک گروه هستیم که با هم حرکت میکنیم و با هم بده بستان داریم؛ و هر مستند سازی نگاه و تجربهی خودش را در کارش میآورد. هیچ دو فیلمی در این کارگاهها شبیه به هم نیست. نکتهی مهم این است که خود فیلمسازها بسیار به هم کمک میکنند. مطمئن هستم این دور هم جمع شدنها بسیار به فضای سینمای مستند ما کمک خواهد کرد. به سراغ فیلم روزهای بی تقویم برویم. ایدهی این فیلم چه طور شکل گرفت؟ نزدیک برگزاری جام جهانی فوتبال بود و من خیلی دوست داشتم درباره ی بچهها و عکسالعملشان درخصوص این مسابقات فیلم بسازم. قبلا دربارهی کودک نابینایی که عاشق فوتبال بود و در روستایی در ارتفاعات شمال زندگی میکرد یک فیلم کوتاه آموزشی ساخته بودم. تصمیم داشتم اینبار دربارهی رابطهی این کودک و دیگر اهالی روستا با مسابقات جام جهانی فیلم بسازم، اما شرایط ایدهآل نبود و فضای آن روستا عوض شده بود. قبلا نیز چند طرح راجع به کودکان کانون اصلاح و تربیت درنظر داشتم. یک روز برادرم گفت ببین بچههای کانون اصلاح و تربیت نسبت به جام جهانی چهطور فکر میکنند؟ این تلنگر باعث شد این خط را وصل کنم به دو ایدهای که قبلا دربارهی بچههای کانون داشتم. شروع به مطالعه کردم؛ بچهها را از نزدیک دیدم و تصمیم گرفتم دربارهی بچههای زیر 15 سال کار کنم. مسئولان در ابتدا به شدت مخالفت کردند؛ دوستان دیگر هم میگفتند که برای کار کردن روی این موضوع هیچ شانسی نداری، اما این مخالفتها باعث شد مصممتر شوم. بعد از چند ماه پیگیری، یک روز مانده به آغاز مسابقات، مستقیما به روابط عمومی قوهی قضائیه رفتم و خواستار مجوز شدم. ابتدا مخالفت کردند، من هم موضوع را منتفی میدیدم. به همراه دستیارم در راه برگشت بودیم که تماس گرفتند و گفتند از اولین مسابقهی تیم ایران تا آخرین مسابقه به مدت 10 روز اجازهی تصویربرداری دارید، به شرط آنکه هر شب از تصاویری که گرفتهاید کپی بکشید و به ما بدهید تا اجازهی تصویربرداری روز بعد را بدهیم. ایدهی اصلی من این بود که ببینم بچههایی که آسیبهای روحی و جسمی فراوانی دیدهاند و در یک محیط بسته تحت بازپروری قرار دارند، به پدیدهای چون فوتبال که همهی مردم آزادانه دنبالش میکنند چه واکنشی نشان میدهند و از این منظر میخواستم به دنیای درون آنها وارد شوم. روز اول، ایران به مکزیک باخت و من دیدم که این بچهها دیگر فوتبال را دنبال نمیکنند! خیلی سریع تصمیم گرفتم موضوع فوتبال را کنار بگذارم و در پی روایتی دیگر باشم از زندگی درونی این بچهها و گزارشی از آنچه در بیرون بر آنها گذشته است. روند تولید کار به چه شکل بود؟ 5 نفر از بچهها را انتخاب کردم که میدانستم 2 نفرشان خود به خود در جریان تصویربرداری و یا تدوین کنار میروند، و جریان زندگیشان را تا روزی که آزاد میشوند دنبال کردم. در طی این مسیر کوتاه مدت اما سخت همراهی گروه کوچکم بسیار تعیینکننده بود. اشکان اشکانی تصویربردار، فرشید فرجی صدابردار و شهروز توکل دستیار کارگردان و مدیر تولید. بعد از 10 روز و پایان تصویربرداری راشها را آوردم و با لقمان خالدی تدوینگر فیلم شروع به گپزدن کردم. به او گفتم تدوین کار خیلی سخت و پیچیده است، چون دربارهی روح و روان آدمهاست. لقمان تدوین کار را آغاز کرد و یک نسخهی 52 دقیقهای آماده کرد. اما این تدوین راهی را نشان میداد که ما نباید میرفتیم. یک بار دیگر کار را از مسیری متفاوت تدوین کردیم و به یک نسخهی 40 دقیقهای رسیدیم، اما باز هم آن چیزی نبود که میخواستیم. در این مرحله از علی صمدپور آهنگساز فیلمهایم که کار داستان نویسی هم میکند دعوت کردیم که به عنوان آدمی که هم سینما را میشناسد و هم قصه را، بیاید و از بیرون به فیلم نگاه کند و نکتهها و نظرهایش را از منظر روایت به ما بدهد. او پیشنهاد داد به شیوهی نمایشنامه در کار یک پیش پرده راجع به بچهای که وارد زندان میشود در نظر گرفته شود، 3 پرده راجع به 3 تا از شخصیتها، 2 میان پرده دربارهی 2 بچهی افغانی به علاوهی یک پردهی آخر. برای شروع مسیری متفاوت، پیشنهاد خوبی بود. در نهایت ما سه نفر تبدیل به سه ضلع یک مثلث شدیم و با همفکری کار را شکل دادیم و آرام آرام به یک ساختار منسجم رسیدیم. که در این بین تیزهوشی و پشتکار و پیشنهاد فرمهای بدیع در ریتم و تمپوی فیلم از طرف لقمان خالدی بسیار موثر بود. با این توضیح فرصتی برای پژوهش مقدماتی نداشتهاید؟ پژوهش من مطالعهی پروندهی بچهها، به همراه تعدادی کتاب بود، بهعلاوهی یک جلسهی گفت وگو با آنها. بیشتر کسانی که فیلم را دیدهاند، باور نکردهاند که کار در 10 روز تصویربرداری شده باشد و معتقد بودند نمیتوان در این مدت کوتاه آنقدر به این بچهها نزدیک شد. این مطالعات تنها به من کمک کرد تا بدانم چه سوالهایی از این بچهها بپرسم و یک نقشه در ذهنم ایجاد کرد. به شیوهی سینمای مستقیم (direct cinema) کار را دنبال کردم و بسیاری از روند پژوهش سرصحنه شکل گرفت. یکی از نقاط مثبت فیلم نزدیک شدن به درون این بچههاست. با توجه به فرصت کوتاهی که داشتید چگونه توانستید اعتماد آنها را به خودتان جلب کنید و به درونیاتشان راه بیابید؟ بیشتر فیلمهای من راجع به زنان و کودکان است. در این بیست سالی که فیلم ساختهام یاد گرفتهام که اگر با شخصیتهایم صادق باشم خیلی راحت به من اعتماد میکنند. من هرگز به این بچهها دروغ نگفتم. مثلا از من شمارهی موبایل خواستند، اما صادقانه گفتم: به من اجازه ندادهاند به شما شماره بدهم. شیوهی من در برخورد با این بچهها برخلاف دیگر بازدیدکنندگان ترحمآمیز نبود. اینها بچههایی هستند که زود بزرگ شدهاند و من هم مثل خودشان با آنها برخورد کردم. هم چنین سعی کردم نخ ارتباطی آنها با فیلم خودم باشم و حضور دوربین و عوامل را خیلی حس نکنند. و حتما سعی کردید خیلی تابع احساسات نشوید؟ این نکته، هم در مرحلهی تصویربرداری و هم تدوین خیلی برایمان مهم بود. اگر جاهایی احساسبرانگیز بوده بخشی از واقعیت زندگی این بچهها بوده که حضورش در فیلم لازم بوده است. خیلی سعی کردم از شیوهی انسانشناسی استفاده کنم. وقتی شما دارید دربارهی یک پدیده تحقیق تصویری میکنید، باید نه خیلی به آن نزدیک شوید و نه خیلی دور بایستید باید با یک فاصلهی مناسب حرکت کنید. استقبال جهانی از فیلم چگونه بود و چه واکنشها و نقدهایی به آن وارد شد؟ به لحاظ حضور در مجامع جشنوارهای، این موفقترین فیلم من بود. نقدها و تحلیلهای خوبی بر فیلم صورت گرفت؛ به خصوص توجه و تمرکز زیادی از طرف منتقدان به شیوهی روایت فیلم انجام شد. مهمترین دستآورد این فیلم دریافت جایزهی بهترین مستند نیمه بلند از جشنوارهی هات داکس کاناداست، که از معتبرترین فستیوالهای فیلم مستند در دنیا محسوب میشود. یک مسئلهی مهم این است که من در وهلهی اول فیلم را برای مردم کشور خودم میسازم؛ و این برایم مهم است که خودم فیلم را دوست داشته باشم و با شخصیتهایش درگیر شوم. تا به مضمون فیلم ایمان و اعتقاد نداشته باشم کار را شروع نمیکنم. به نظر من این فیلمها نیستند که میتوانند جهانی و مطرح شوند، این باور و ایمان فیلمساز به ایده و موضوع وشخصیتهای فیلمش است که میتواند این ارزش را به فیلم بدهد که مسیری را طی کند. مهم این است که شما به عنوان فیلمساز چهقدر به فیلمتان باور دارید و چه قدر روح و زندگی و ذهنیتتان در آن حضور دارد. ما تنها ثبت واقعیت نمیکنیم؛ مواجهه با واقعیت میکنیم و به همان نسبت که شخصیتها در فیلم حضور دارند ما نیز به عنوان فیلمساز با انتخابهایمان در فیلم حضور داریم. نکته ی دیگری هست که بخواهید در مورد این فیلم به آن اشاره کنید؟ همیشه سعی کرده ام در کارهایم فضاهای مختلفی را تجربه کنم. خانه مادری ام مرداب، از پس برقع، دماغ به سبک ایرانی و روزهای بیتقویم هر یک فیلمهایی بودند که تغییر جهت یا تمرکز بیشتری برای ادامهی مسیر مستندسازی من ایجاد کردهاند. روزهای بی تقویم نیز از نظر درگیر شدن با شخصیتها، شیوهی تدوین و موارد دیگر، من را وارد یک نقطهی عطف جدید کرده است. برای آیندهی کاری مستندسازیتان چه برنامهای دارید؟ هم اکنون شهروز توکل مشغول تدوین آخرین فیلمم صد و یک سگ بی خال است که در مرحلهی راف کات قرار دارد. پروژهی بعدیام دربارهی کودکان زلزله است که با همراهی خانم ندا یارائی پژوهش پروژه را داریم انجام میدهیم. این مستند وضعیت بچههایی را دنبال میکند که از زلزلهی رودبار جان سالم بهدر بردند و خانوادههایشان را از دست دادهاند. هفت سال پیش چهارنفر از این افراد را پیدا کردم و از آنها تصویربرداری کردم و تصمیم گرفتم اگر عمری بود هر هفت سال به سراغشان بروم و رشد روانی- اجتماعیشان را در مواجه با اتفاقات زندگی روزمرهشان ثبت کنم. هدفم این است که ببینم یک اتفاق واحد که برای کودکانی مشخص پیش آمده در آیندهی زندگی آنها چه تاثیری دارد.
روزهای بی تقویم پژوهشگر و کارگردان: مهرداد اسکویی، تصویربردار: اشکان اشکانی، صدابردار: فرشید فرجی، تدوین: لقمان خالدی، آهنگساز و مشاور کارگردان: علی صمدپور، طراحی، ترکیب صدا و صداگذار: حسین مهدوی، مدیرتولید و دستیار کارگردان: شهروز توکل، کارشناس مددکاری اجتماعی: فهیمه حسینی، تهیه کننده: مهرداد اسکویی، پخش کننده: رسانه بین المللی شهرزاد، 52 دقیقه، DVcam، 1385.