چَرچی/ مهدی رسولیپور
اینکه مستندهایی مثل چَرچی یا اِشکو ساختهی فردوس خسروینژاد در بخش مسابقهی جشنوارهای با این سطح از ادعا حضور دارند به دو فرضیه بیشتر ختم نمیشود. یکم اینکه سواد سینمایی من و با توجه به واکنشها بیشتر دوستان، هنوز به سطوح حتی ابتدایی نرسیده و نیاز دارد تا با پدیدههایی غریب و شاید پیشرو بارها دچار شوکهای سخت و سهمگین شود تا شاید به خود بیاییم و کمی سینما هم بیاموزیم. دوم اینکه این اغماض کردنها و ارفاق قائل شدنها بیشتر از آن چیزی که فکرش را میکنیم کار دست آدم میدهد. حالا بیایید به نیمه دیگر ماجرا هم نگاهی کنیم. فیلمساز عزیزی که با چنین فیلمی خود را در بخش مسابقهی یکی از ده جشنوارهی برتر فیلم مستند دنیا میبیند و البته در سایهی سلایق رنگارنگ و دوستیها و تعارفات مرسوم اتفاقاً تایید هم میشود دیگر مگر حرف میشنود و اصلاً آیا میبیند اعتراضهایی را که به فیلم میشود؟ فکر نمیکنم، درست به همان اندازه که به وجود استثناها قائلم و امیدوار.
چرچی از همان ابتداییتر تعاریف و جملات کتابها و کلاسهای درس سینمایی آغاز میکند و تا حوصلهی مخاطب را نادیده گرفته به پیش میرود تا حتماً دغدغهی بزرگ فیلمساز در به نمایش گذاشتن سوژهی بکر و حیاتی و ایدههای بیبدیل زیبایی شناسانهی خود را به ما بفهماند. نمیدانم. هر چه هست یا من از این ور بام افتادهام که هیچ از این فیلم نمیفهمم یا از آن ور بام... که باز هیچ نمیفهمم. هر چند مستند اِشکو حتی پیشروتر از چرچی چنان که شاخههای دیگرِ آگاهی بیمقدار در نزد ما را هم زیر سوال میبرد!
خونه/ خدایار قاقانی
رفتن به سراغ تاریخ و آنچه در روند آن بر مردمان گذشته و حتی حال... گذشته و میگذرد وسوسهای دیرینه است. رفتن به سراغ تاریخ از درگاه آنچه از تاریخ و مردمان گذشته باقیمانده و در اکنون ما حضور دارد نیز شاید ابتداییترین و البته تنها راه ممکن برای دیدن و بوییدن تاریخ است. خانه، خانهای کهنسال که نسلها را در خود مامن داده و پروده، بدون شک بر تن دیوارها و در پس تاری شیشهی پنجرههایش حرفها دارد و ناگفته. «خانهای که از روزگاری فرو ریخته و کماکان در حال فرو ریختن میگوید».
فراخواندن آدمهایی از گذشته، آدمهایی که گذشته را از پس همین دیوارها و شیشهها میبینند و روایت کردن تاریخ خانهای که تاریخ یک خاندان، یک شهر، یک کشور و یک ملت است، ایدهی مرکزی خدایار قاقانی ست و تلاش برای همراه کردن فرم بصری و شنیداری فیلم با این گفتهها و حرفها لحن روایی او در فیلم. اما ایجاد ارتباط بین این دو عنصر کلیدی از یاد رفته و بدون هیچ تمهید مشخصی به یکدیگر وصل شدهاند تا مگر خود کاری بکنند و فیلم را بدون حضور کارگردان به جایی برسانند.
این هماهنگی همواره غایب و فیلمهای همواره به همین دلیل ناکام مانده، نه در گرو تصویر زیبا گرفتن است و نه ایجاد سکون و نه خیلی چیزهای دیگر، که البته همهی اینها هم هست. اما رابطه برقرار کردن بین گفتهها و تصاویری که میبینیم و البته رابطه برقرار کردن بین تصویری که دیدهایم با تصویری که در حال دیدن آن هستیم و البته تصویری که قرار است ببینیم قواعد پیچیده و البته آسانی دارد که بیشتر از هر چیزی به درک چرایی آنها بازمیگردد تا دانستن تعاریف رنگارنگشان.
از ایران یک جدایی/ آزاده موسوی و کوروش عطایی
جدایی نادر از سیمین یا همان یک جدایی بیشتر از آنکه فیلمی خوب یا بد باشد یک پدیدهی اجتماعی قابلبحث، تاثیرگذار و شاید حتی تاریخساز است. بیشک جایگاهی که این فیلم نزد مردم پیداکرده کاملاً متفاوت از جایگاه خود فیلم در مواجهه با بستر خود یعنی سینما ست. جایگاهی آنچنان قوی و تاثیرگذار که فیلم را به کلی از بستر سینمایی و هنری خود جدا میکند و آن را به جامعه، خواستههای مردم آنجامعه و درگاهی برای دست یافتن و بار دیگر سرکوب نشدن این خواستهها بدل میکند.
از ایران یک جدایی البته نیمنگاهی به این ویژگی مهم فیلم دارد اما از همان ابتدا با انتخاب لحن مشخصی که از دقایق اولیهی فیلم در پیش میگیرد خود را به عنوان یک فیلم برای مرور خاطرات پیرامون جدایی جا میاندازد و پیش میرود. فیلم تمام خاطرات پیرامون جدایی و اتفاقاتی که برای آن افتاد را دقیقاً به شکلی که همه دوست دارند و انتظار دارند بشنوند دوباره بازگو میکند و در این مسیر برای رضایت هر چه بیشتر مخاطب یکی دو حرف ناگفته مانده یا به این شکل گفته نشده را نیز بر زبان میآورد تا بیشتر از چیزی که انتظار میرود در مواجهه با مخاطبش موفق باشد.
دقیقاً به همین دلیل از ایران، یک جدایی مستند موفقی ست. به دلیل شناخت خوبی که از اتفاقها و حاشیههای رخ داد برای فیلم به وجود آمده و در قالب کنشهایی مثل ایجاد سرخوشی دوباره، به سخره گرفتن دوستان مدیریت کنندهی موفقیتهای فیلم! و البته ایجاد تعلیقهای به جا در لحظات مناسب واکنشهای کاملاً مورد انتظاری را از مخاطب خود دریافت میکند. فیلم آنقدر در این کار خود موفق است که افت ریتمهایگاه و بیگاهش را به راحتی میتوان نادیده گرفت.
گرمابان/ شهرام میراب اقدم
آنچه فیلم در جستجو و تحقیقهای صورت گرفته برای خود به دست آورده و آنچه از فیلمهای دیگر و ترانهها به عاریت گرفته است؛ در تقابلی نه چندان مساوی گرمابان را به مستندی قابلتحمل بدل میکند! اینکه فیلم در لحظاتی که قرار است خودش باشد و ساختهی میراب اقدم تقریباً در هیچ زمینهای بدون ایراد و موفق نیست... لزوم بازگشت دوباره به تعاریف پایه را گوشزد میکند. اما در لحظاتی که با تصاویری کنار هم چیده شده از تاریخ پربار فیلمفارسی موفق به تغییر لحن و کاهش دادن فشار وارده بر آستانهی تحمل مخاطب خود میشود به وضعیت دو سر باختی منجر میگردد که پدیدهی مورد بررسی را به کلی به حاشیه میبرد و سوژهی عملاً غایب فیلم را به کلی به فراموشی میسپارد. شاتهایی که از دست محقق و مورخ محترم گرفتهشده و بارها تکرار میشود و کج شدن ناگهانی دوربین برای خلق نمیدانم کدام کمپزیسون کذایی یادآور سینمای آماتوری ست تا حوصلهی خرج شده برای به دست آورد تصاویری متفاوت یا هر چیز دیگری.
سپیده دمی که بوی لیمو میداد/ آزاده بیزار گیتی
خلق تصاویر زیبا و متاثرکننده و بیرون کشیدن زندگیای که ربطی به زندگیِ واقعی مردم پیش روی دوربین ندارد به خوبی میتواند ما را متاثر کند. متاثر تا حدی که به همین تنها فیلمی که از جشنواره دیدهایم عنوان بهترین فیلم سال ببخشیم. اما این برداشت سادهانگارانه و سهلالوصول از مستند و پوشاندن زندگی واقعی مردمی رنجدیده برای رسیدن به آنچه فیلمساز در نظر دارد اتفاقی ست که از یک انگارهی عجیب و غریب ناشی میشود. اینکه ما برای ساختن یک فیلم مستند نه نیازی به فیلمنامه داریم و نه زندگی واقعی مردم یا واقعیت سوژه... آنچه فیلمساز در سایهی دم دست بودن شخصیتها و تصاویر رمانتیک موجود در مخیلهی خودش لازم دارد کافی ست. حالا کسی از کجا قرار است بفهمد که این اتفاق زیبا و این حرفهای متاثرکنندهای که در رفتار شخصیتهای میبینیم و از زبانشان میشنویم حاصل چینش و کارگردانی فیلمساز است نه رفتار طبیعی و روزمرگی آدمهای درد! غافل از اینکه زندگی واقعی و روزمرگی آماسیده در تار و پود این آدمها هر قدر هم که در خلق این تصاویر خیالی دقت شده باشد خودشان را نشان میدهد و جهانبینی فیلم را زیر سوال میبرند. به همین راحتی فقر گفتهشده در پس جواهرات پنهان میماند و فداکاری خواندهشده در پس نگاه تشنه به لباس عروس.
حالا این مردم و دردهایشان کجا میروند؟ هیچ جا! همان جا در تلخی و عظمت خودشان باقی میمانند و سنگینی میکنند. فیلمهای نادیده ماندهای مثل هزار و یک سیب ساختهی طاها کریمی بار دیگر به ما گوشزد میکنند که سینمای مستند حاصل درک درست، همهجانبه و حقیقی از سوژه است نه افتادن در دام اتفاق رمانتیکِ ترحم برانگیز.
انقلاب/ روب استوارت
فیلم از ابتدا تا انتها با روایتی منسجم و درگیر کننده، پلهپله، همراه با مخاطب خود در جستجوی دلیل واقعی اتفاقی بزرگ پیش میرود و در نهایت با روندی از کل به جزء از مسئلهای کلی و جهانی ــ حتی دستنیافتنی ــ به چالشی جزئی، قابللمس و قابل حل پایان مییابد. این چینش و روند طی شده چنان دقیق و استادانه انجامشده که باور اینکه آمارهای تکاندهندهی سراسر فیلم تنها با یک تصمیم و خواستهی فردی قابل ترمیم هستند و اینکه تکتک ما مسئول حفظ آیندهی بشر هستیم... خارقالعاده است. حتی زمانی که میفهمیم فیلم تمام این اتفاق را نه با دستاوردهای سینمایی بکر و خلاقانه که با رعایت اصولی ابتدایی به دست آورده است. دقیقاً به همین راحتی. تاثیری که از فیلم در ما به جای مانده عمیقتر هم میشود و قدرت زبان سینما بار دیگر برایمان جا میافتد. شاید سالنهای خالی نشان از اهمیت ناچیز این دست مستندهای اکران شده در جشنواره باشد اما انبوه فیلمهای پیشپاافتاده که در شلوغی سالن کناری تشویق میشوند باعث نمیشود حقیقت تلخ فاصلهها را بیشتر درک نکنیم. سینمای خوب تعریف و تعارفهای خوشایند نیست... سینمای خوب تاثیر و نتیجهی لازم را به دست آوردن است.
بهترین مستند روز: بازی آدم کشی / جوشوآ اوپن هایمر
تکاندهنده و شگفت انگیز. و البته آن ده دقیقهی لعنتی پایانی! بازی آدم کشی سفری عجیب است به عمیقترین لایههای انسانی و جستجو کردن چهرهی واقعی انسان از پس آدم کشی که خون صدها نفر را با دستان خودش ریخته نه با فرمان و به دست مزدور. همچنین سفری ست به هزارتوی اجتماع بشری. این فیلم برای مخاطبش از همان همواره در مراجعهها باقی خواهد ماند و عنوان یکی از بهترین مستندهای سال را یدک خواهد کشید.
در همین زمینه بخوانید:
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱۶)
نگاهی به بخشی از مستندهای نمایش داده شده روز دوم | پرونده هفتمین دوره (۱۵)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱۴)
نگاهی به بخشی از مستندهای نمایش داده شده روز اول | پرونده هفتمین دوره (۱۳)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱۲)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱۱)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱۰)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۹)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۸)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۷)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۶)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۵)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۴)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۳)
پیشنهاد مستندبینی در جشنواره سینما حقیقت | پرونده هفتمین دوره (۲)
مروری بر شش دوره جشنواره سینماحقیقت | پرونده هفتمین دوره (۱)